۱۳۸۷ تیر ۱۷, دوشنبه

تیاتر عدالت انتقالی در بامیان برگذار شد

رد
بی خبر از موضوع تیاتر بودم در پوهنتون رفتم موتر شیشه دودی و سرباز ها دست در ماشه تفنگ استاده بود گفتم چه خبره؟ گفت اینجا سمنار ازطرف حقوق بشر و یوناما است.
میخواستم داخل شوم سرباز استادم کرد گفتم ژرنالیست هستم راهم داد رفتم کارت مخصوص که تهیه شده بود نداشتم یکی از دوستانم که سیرت نام دارد کارتش را گرفتم و گفتم من سیرت هستم سیرت در کابل برای وظیفه ای داشت رفته بود سیمنارزیبابود عکس های زیادی د رداخل صالون دیده میشد حالت تراژید داشت گریه ام گرفته درحقیقت همان عکس های هم وطنای که شهید شده بود انها بودند.

فرزام برنامه را شروع کرد سلطانی مسئول دفتر حقوق بشر و لورانایلند مسئول بخش حقوق بشر یوناما خیر مقدم گفتن و والی بامیان هم بنام افتتاحیه نمی دانم که افتتاح چه بود یک چیزهای را گفت.

هادی اوگل در مورد تیاتر که تهیه شده بود مختصراً معلومات داد. بخش اول تمام شد در بخش دوم برنامه ما را به مرکز مراث های فرهنگی دعوت کرده بود به ملی بس ها سوار شدیم رفتیم.

برنامه تیاتر شروع شد سردارنقش خوبی را بازی کرد. تیاتر فقط سردار بود باخودش حرف میزد از گذشته هایش می گفت در واقع دیده میشد که در درون چیزی برای گفتن دارد اما نمی تواند بگوید. جایگاه که برای سردار تهیه شده بود خیلی جالب بود یک تخت چوبی , هفت تا چوکی ، در بالای هر چوکی یک بوتل خون؛بوتل مشروب یک , یک قطی سکرت چند تا شمع نیم سوخته چند بوتل که داخلش سنگ های کوچک بود, وچند وسایل قصابی همراه با یک مقدار گوشت. همه اش جالب بود سردار صدای های گوناگون را میشنید یک سرباز صدازد, که درقسمت اول بود وهمچنان در قسمت های بعدی.

صدای دختری بود که قربانی شده بود؛ صدای کسی بود که انتحار کرده بود، صدای کسی بود که بی گناه کسی را شهید شده بود.
همه اش یک نماد از گذشته بود. اما یک مشکل به نظر من رسید در محفل پیر زنهای 80 تا 90 ساله و هم مردان سالخورده را میدیدم که کارت های در گردن دارد و کسی اورا راهنمایی میکند و از دست هایش میگرد آیا از تیاتر انها چیزی فهمیده باشد ؟ فکر نکنم چیزی از تیاتر فهمیده باشد فقط نان چاشت به انهای خوب بود و مصرف بودجه و تهیه راپور به کمسیون محترم حقوق بشر.

هیچ نظری موجود نیست: